کتاب ترس از دیدگاه روانکاوی و نقش آن
ترس چیست؟
ترس واکنشی است طبیعی، لازم، مهم و مفید در صورتی که به طور کامل کنترل و به طور منطقی تعبیر شود باعث میشود که شخص در مواجهه با مشکلات بیشتر احتیاط کند. واتسون پایهگذار مکتب رفتارگرایی عقیده دارد که ترس یکی از صد غریزه یا انگیزهای است که انسان با آن به دنیا میآید.
ترس یکی از پدیدههایی است که نقش بسیار تعیینکنندهای در تکامل انسان ابتدایی داشته است، همچنین در شکلگیری و توضیح شخصیت انسان و در روابط اجتماعی، ترس جزء یکی از فاکتورهای اساسی محسوب میشود.
هنگامی که ما ترس را تجربه میکنیم، دستخوش تغییرات بدنی و هیجانی گوناگونی میشویم که پاسخ ترس را تشکیل میدهند. پاسخ ترس دارای چهار عنصر است:
1- عناصر شناختی (انتظار آسیب قریبالوقوع)
2- عناصر بدنی (واکنش اضطراری بدن به خطر، به علاوه تغییرات موجود در ظاهر ما)
3- عناصر هیجانی (احساس دلهره و وحشتزدگی)
4- عناصر رفتاری (گریه، جنگ، گریز، در جای خود خشک شدن)
اضطراب چیست؟
اضطراب نیز همان چهار مولفه ترس را داراست ولی با یک تفاوت مهم، مولفه شناختی ترس، انتظار خطری واضح و بخصوص است در حالی که مولفه شناختی اضطراب، انتظار خطری مبهم است.
ترس و اضطراب در کودک
آیا ماهیت ترس و اضطراب در کودکان همانند بزرگسالان است؟ آیا ترسی که در بزرگسالی باقیمانده، ترس حل نشده در دوران کودکی است؟ و ….
جواب این سوالات را با هم در مروری بر ترس و اضطراب خواهیم داد.
انواع ترس
به طور کلی ترس در کودکان را میتوان به دو گروه عمده تقسیم کرد.
1- ترسهای طبیعی و لازمه دوران رشد
2- ترسهای نابهنجار (اضطراب)
ترسهای طبیعی و لازمه دوران رشد
1- ترس اولیه: ترسی است که فروید (پدر روانتحلیلگری) آن را به زمان تولد کودک و جدایی وی از رحم مادر نسبت میدهد. (این ترس قابل مشاهده نیست)
2- غریبی کردن: اولین ترس قابل مشاهدهای که کودک با آن روبرو میگردد ناشی از دورهای از رشد کودک است که کودک به لحاظ روانی هنوز فوقالعاده ضعیف است و ما آن را با نام غریبی کردن میشناسیم. این ترس بسیار معمول در نیمه دوم سال اول زندگی به صورت ترس از رویارویی با غریبهها است. کودک هشت ماهه وقتی که به غریبهها میرسد بغض میکند، نگاهی به مادرش و نگاهی به غریبه میاندازد و بعد گریه سر میدهد.
این احساس که ناشی از محدود بودن محیط حس کودک است، در عین حال زاده دوره تکاملی است که در کودک قابلیتی شکل میگیرد که توسط آن قابلیت کودک، فرد مورد اعتماد خود را که غالباً مادر است، میشناسد و از این رو حضور افراد غریبه در کودک ایجاد ترس میکند. چرا که آنها با فرد مورد اعتماد کودک فرق دارند.
کودکان همیشه با ترس با غریبهها برخورد نمیکنند. اگر غریبهای برخورد آرامی با او داشته باشد، آرام حرف بزند و کمکم با او شروع به بازی کند، کمتر احتمال دارد که کودک بترسد. تقریباً همه کودکان بین 7 تا 12 ماهگی از غریبهها میترسند.
1- ترس از جدایی: در طی دوران رشد شاهد شکلگیری احساس ترس دیگری در کودک هستیم. در این حالت کودک از اینکه از فرد مورد اعتماد خود جدا شود احساس ترس میکند و ما از آن با نام «ترس جدایی» یاد میکنیم. کودک در این دوره از رشد برای اولین بار جدایی را به مثابه یک درد تجربه میکند و انتظار دوباره قرار گرفتن در کنار فرد مورد اعتماد خود را دارد. در این دوره از رشد، بر طبق تحقیقات پیاژه، کودک هنوز توانایی درک زمان و پایداری اشیاء را ندارد و اگر برای مثال مادر کودک وی را نزد شخص دیگری بگذارد تا به خرید برود و کودک ببیند که مادر وی دیگر نیست، اینطور تصور میکند که وی دیگر باز نخواهد گشت. این حالت در کودک تولید ترس میکند. کودک در این حالت چند لحظه به در خیره نگاه میکند و بعد گریه سر میدهد. کودکان یکسالهای که نابینا هستند و نمیتوانند مادرشان را ببینند هنگامی گریه را سر میدهند که بشنوند مادر اتاق را ترک کرده است. ترس از جدایی معمولاً بین هفت تا دوازده ماهگی ظاهر میشود و اوج آن در 15 ماهگی و 18 ماهگی است و به تدریج کاهش مییابد.
2- ترس از تاریکی: احساس ترس دیگری که بیشتر در سنین بالای 2 سالگی بروز میکند ترس از تاریکی است. کودکان در این سن توانائی تشخیص تاریکی- روشنایی، شب-روز و بیداری-خواب را تازه کسب کرده است و این قابلیت هنوز در بُعد فوق ابتدایی آن عمل میکند. برای مثال اگر از کودکی در این سن بپرسید که روز تولدت کی است خواهد گفت که: «من باید هنوز سه بار بخوابم و بعد روز تولدم است» بنابراین ترس از تاریکی با درک کودک از تاریکی- روشنایی آغاز میشود و بهعلاوه در این سن کودک قادر نیست تا ترس خود را آگاهانه دریافت کند. همه ما این را تجربه کردهایم که کودک به هنگام آماده شدن برای خواب در این سن احساس ترس از تاریکی را ابراز میکند.
3- ترس از شبه حیوانات: در حوالی 3 سالگی کودک از شبه حیوانات میترسد. در این سن ناگهان محیط کودک که هنوز برایش مرموز است توام میشود با ترس از اشیاء … دلیل آن هم این است که کودک در این سن از قوه تخیل خود بهره میگیرد و برای اینکه بتواند با محیط خود رابطه برقرار سازد به اشیاء پیرامون خود زندگی میدهد. بدین معنی که تصور میکند اشیاء پیرامون وی جان دارند و عمل میکنند برای همین هم اگر مثلاً سر کودک به گوشه در بخورد گریهکنان میگوید: «این در بد جنس سرم را درد آورد.» با تصور جاندار بودن اشیاء کودک از خطری که آنها برای وی دارند احساس ترس میکند و اگر توجه کنیم فلسفه وجودی افسانههای کودکان، غلبه بر این ترس کودک در این دوره از رشد است. برای همین هم کودک خواهان آن است که یک افسانه را دائم برایش بازگو کنند و هر دفعه نیز میخواهد آن افسانه معین را (که با آن احساس آرامش میکند) کلمه به کلمه و مثل دفعه قبل بشنود و اگر با جملات دیگر برایش بازگو کنیم اعتراض خواهد کرد.ترس یکی از پدیده هایی است که نقش بسیار تعیین کننده ای در تکامل انسان ابتدایی داشته است . همچنین در شکل گیری و توضیح شخصیت انسان و روابط اجتماعی وی ترس جزء یکی از فاکتورهای اساسی ای محسوب می شود که درست سنجیدن نقش آن در روانشناسی و روانکاوی و همچنین در جامعه شناسی بسیار حائز اهمیت است .
زندگی بسیاری از انسانها توام با ترس است و این در حالی است که شاید اغلب آنها بر علت و حتی وجود ترسهای خویش نااگاهند و عدم خشنودی خود را زندگی و رفتارهای ناشی از ترس خود را جزء شخصیت خود دانسته و می پندارند که شخصیت آنها این چنین شکل گرفته و این شخصیت منحصر به فرد انها و غیرقابل تغییر است . بدین معنی آنها اجازۀ بازشناسی خود را از دست داده اند . ترس یکی از اجزاء پایه ای روانپریشی است . بر اساس منشأ ، شدت و نوع تظاهر بیرنی آن ، فروید ترس ها را بر سه قسم تقسیم کرده است :
الف : ترسهای منطظقی
ب : ترسهای نابهنجار
ح : ترسهای اخلاقی .
ترسهای منطقی عللی روشن و معین در محیط انسان دارند و شدت و ضعف اینگونه ترسها رابطه ای مستقیم با شیء و یا عامل ترس زای محیط انسان دارد ، فروید در این باره می نویسد : ” خطر منطقی ، عبارت از خطری است که ما بر آن واقف هستیم ، ترس منطقی ترسی است که ناشی از این واقعی می باشد ” . پس ترس منطقی عبارت است از واهمه داشتن در برابر چیزی و این احساس همانقدر منطقی و منطبق بر واقعیات است که لازم و حیاتی نیز هست . بدون وجود این ” احساس محافظ ” زندگی انسان نمی تواند ادامه داشته باشد . ترس منطقی همانقدر برای حیات انسان لازم است که احساس درد کردن ، درد به ما اخطار می کند که در کارکرد ارگانیسم بدن ما خللی بوجود امده است و از این روی هشداری است که اگر به ان توجه شود ، می توان ان را مداوا کرد و به سلامت روانی دست یافت . همینطور ترس منطقی هشداری است که باعث می شود که ما در محیط خطرزا بیشتر مراقب خود باشیم .
برخلاف ترسهای منطقی علل و منشأ ترسهای نابهنجار برای فرد ناروشن و ناآگاهند .
هم از این روی است که انسان مبتلا به ترسهای نابهنجار ابتدا باید در صدد برآید برای ترسهای خود علتی بتراشد . بغرنجی این مساله در اینجاست که در این حال خطر زیادی از این بابت متوجه انسان است . چرا که در این راه ، یعنی در راه یافتن علل ترسهای نابهنجار ، تمایل به منطقی جلوه دادن این ترسها توسط ابداء عوامل خارجی بی ربط و نسبت دادن ترس خود به این عوامل بسیار شایع است . یافته های تاکنونی روانکاوی به ما می گویند که ترسهای نابهنجار زاد، به خطر افتادن محرکهای غریزی انسان می باشند و بعنوان ندایی هستند که از ضمیر ناخودآگاه انسان ( ” او ” یا ” ضمیر ” ) سر بر می اورند . بدین معنی که یکی از غرایض انسان که نیاز به ارضاء شدن دارد مورد سرکوب واقع شده و اثر این سرکوبی بر ضمیر انسان علت اینگونه ترسهای نابهنجار را شکل می دهد .
نوع سوم ترس ، یعنی ترسهای اخلاقی و یا وجدانی ، منشأیی کاملا اجتماعی دارد ، به اعتقاد فروید اینگونه ترسها زاده تسلط سرکوبگرانه ” فراخود” بر اجزاء دیگر ساختمان روانی انسان است .بدین معنی که ساختارهای اخلاقی و عرف و عادات اجتماعی ، که در ساختمان روانی فرد خود را به عنوان ” فراخود” یا ” من برتر ” متجلی می سازند ، بعنوان نیرویی مسلط و سرکوبگر غرایض فرد نمایان می شوند . هرچه دامنه محدودیتهایی که یک جامعه بر اساس ساختارهای اخلاقی و عرف و عادات اجتماعی برفرد متحمل می کند وسیعتر باشد و هرچه این محدودیتها در تعارض بیشتری با غرایض جسمی و ذهنی انسان قرار بگیرند به مراتب دامنه شیوع ترسهای اخلباقی در بین انسانهای آن اجتماع وسیعتر است . ذکر این نکته نیز با اهمیت است که شکل ، محتوا و دامنۀ ترسهای اخلاقی و یا ترسهای وجدانی در یک جامعۀ معین نیز هواره در حال تغییر و دگرگونی است . بر اساس نظریه های پیروامون ترس در روانکاوی ( یعنی ” نظریه های اخطار ” ) می بینیم که محتوای ترسها از طرفی از این جامعه تا آن جامعه تفاوتهایی را نشان می دهد ولی در اساس محتوای ترسها تفاوتهای چشمگیری را نمی بینیم . برای نثال ترسهای غالب در زمان فروید عبارت بودند از ترس از بلندی ، ترس از مسافرت ، ترس از عقیم شدن و … .این اشکال ترس را در این دوره نیزمی توانیم مشاهده کنیم ، اگرچه اینها دیگر امروزه اشکال غالب ترس را نمی سازند ، . یا از طرف دیگر می بینیم که ” ترس از عفونت ” ( میکروفوبیا) که در زمان فروید یکی از اشکال شایع ترس را به خود اختصاص می داد به مرور و به کمک داروهای ضدعفونت ( آنتی بیوتیک ها ) همه گیر بودن خود را از دست داده و به جای ان امروزه شاهد ترس از ایدز هستیم . ترس از ایدز از همان علائم بیمارگونه ای را دارد که ترس از عفونت در زمان فروید داشته است . به این دلیل سؤال عمده و مهمی که در ورای اشکال متعدد ترس مطرح می شود عبارت از این است که تاثیرات و بازتاب های روانی ترس بر ساختار روانی انسان چگونه است ؟ برای مثال می توان دید که ترس ایدز به عنوان بیماری ای که بر اثر رابطۀ جنسی با فرد مبتلا به ایدز انتقال می یابد ، تأثیر شدیدی بر ” فراخود” و یا ” من برتر ” دارد و آنچه را که به لحاظ ذهنی ترغیب می کند عبارت است از تابو شدن رابطه جنسی و متعاقب آن گریختن از برقراری رابطۀ جنسی .
اینگونه اشکال ترس و اشکال دیگری مانند ” ترس از جدایی ” ، ” ترس از دست دادن رابطه عاطفی ” ، ” ترس کوچکی در برابر جهان بزرگ ” و … که برای آنها منشأ واقعی در جهان تکنولوژیکی کنونی می توان یافت ، بدون شک می توانند جزء ترسهای منطقی به حساب آ.ورده شوند ولی در عین حال مرزهای بین ترسهای منطقی ، ترسهای نابهنجار و ترسهای اخلاقی را نمی توان به راحتی از یکدیگر تمیز داد و بنابراین لازم است در این جا به اشکال بیمارگونه ترسها ( هراس ها = فوبیها ) بیشتر اشاره گردد .
هراس چیست ؟
واژۀ هراس که در زبان یونانی به آن ” فوبیا ” می گویند به معنی ترس عمیق از اشیاء و یا از محیط هایی است که فی النفسه برای انسان خطری دربر ندارند ولی در فرد مبتلا تولید ترس می کنند . برای مثال افرادی وجود دارند که از دیدن موش به وحشت می افتند ، یا از سوار شدن در آسانسور احساس وحشت می کنند و یا از دیدن اشیاء بیخطر دیگر مانند یک آمپول ساده به وحشت می افتند . بهرحال خصلت مشترک انواع هراسها عبارت از این است که اشیاء و یا محیط هایی که موجب اضطراب در شخص میگردند فی النفسه بی آزارند و برای شخص هیچ خطری در بر ندارند .
برای نخستین بار واژۀ ” فوبیا” توسط استنلی هال ( 1914 ) در روانشناسی بکار برده شد . وی بیش از 132 نمونه از هراسها را رده بندی کرد و آنها را با مشتق های یونانی آن کلمات ارائه داد :
آیلورافوبی = ترس از گریه ، آکروفوبی = ترس از بلندی ، انتروفوبی = ترس از گلها ، برونتوفوبی = ترس از رعدوبرق ، باکتویوفوبی = ترس از باکتریها …
بدون شک همۀ اشکال متعدد هراسها را می توان جزء ترسهای نابهنجار شمرد و خصلت مشترک آنها را در ارتباط با نقشی که در ساختمان روانی انسان به عهده دارند می توان اینطور بیان کرد که هراسها همانند ترسهای اخلاقی ” خود ” را در نقشش برای میانجی شدن بین ” او ” و ” فراخود” ضعیف کرده و فعالیت آنرا مختل سازند ، برای درک بهتر چگونگی این تأثیر و بدست اوردن تصویری از عکس العمل نشان دادن ساختمان روانی انسان در برابر ترس ، لازم است که نگاه یمختصر به تئوری ساختمان سه گانه روانی انسان ، نمونه فروید بیاندازیم .
نوع : pdf
نوع نگارش : فارسی
تعداد صفحات : 25
تعداد جلد : 1
دیدگاه ها