یکی از اساسی ترین ضروریات زندگی هر فردی خودشناسی است. برای پرورش اخلاق پسندیده و اجتناب از اخلاق ناپسند فرد باید به خودسازی برسد و برای رسیدن به آن نیز، در اولین گام نیازمند آن است که خود را بشناسد؛ به دیگر سخن، اولین مرحله در برقراری ارتباط انسان با خویش، خودشناسی است. دانستن جایگاه و منزلت خویشتن و شناخت ویژگیها و تواناییها به معنای ارتباط با خود است.
ابعاد خودشناسی
آدمی درباره «خود» از جنبه های متفاوتی می تواند شناخت و آگاهی به دست آورد:
– جای گاه انسان در مجموعه دستگاه خلقت؛
– ارزش وجودی و کرامتِ انسانی او؛
– استعدادهای رشد و بالندگی در مسیر کمال وجودی؛
– افکار، اندیشه ها و احساسات گوناگون انسان؛
– عوامل تکامل معنوی و انحطاط اخلاقی و شناخت عیوب خویشتن؛
– شگفتی های خلقت در اعضا و جوارح و اندام و دستگاه های بدن او؛
– … و بالأخره شناخت خود از جهت عمل ها، رفتارها، عادت ها و اخلاق و نیز ارزیابی سیر زندگی و نهایتی که به آن خواهد رسید و فرجامی که برای او در سایه اعمالش رقم خواهد خورد.
اگر خودشناسی به تعبیر حضرت علی (ع)، سودمندترین معرفت ها به شمار آمده است: «معرفة النّفسِ انفعُ المعارفِ»،(1) به دلیل اهمیت و نقش آن در زندگی و سعادت انسان است و اگر آن حضرت فرموده است: «مَن عَرف نفسَه، عرفَ رَبَّه»،(2) به سبب آن است که انسان، جلوه ای از حکمت، قدرت، علم و اراده الهی است و با شناخت خود از ابعاد مختلف، می تواند به خداشناسی برسد.
از مجموع ابعاد یاد شده، فقط موضوع «شناخت استعدادهای انسان» را بررسی و مطالعه می کنیم تا شما نیز در ابعاد دیگر به پژوهش بپردازید و نتیجه تحقیق و مطالعه خود را بنگارید. خودشناسی از دیدگاه روانشناسی
به طور كلي، خودشناسی آن گونه كه در مباحث ديني و اسلامي مد نظر و مورد توجه است و به آن بها داده مي شود به گونه اي كه در سخن پیامبر اعظم(ص) آمده است كه حضرت مي فرمايد:«من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ كسي كه خودش را بشناسد، خداي خود را خواهد شناخت». [۱] آن گونه در مباحث روانشناسي به آن اهميت داده نمي شود.
←← موضوع روانشناسی
چرا كه موضوع روانشناسي شناخت خود و يا شناخت حقیقت انسان نيست بلكه، موضوع علم روانشناسي، علي رغم اسم فريبنده آن، مطالعه رفتار آدمي و نه روح و روان واقعي اوست و به نوعي رفتارشناسي را و آن هم نه همه رفتارها بلكه، رفتارهاي مرضي و نابهنجار مورد توجه قرار مي گيرد و عمدتاً انسان سالم از منظر روان شناسي به كسي گفته مي شود كه رفتارهاي مرضي و اختلالات رواني و رفتاري نداشته باشد. آنچه براي روان شناسان اهميت دارد، مشكلات رفتاري انسان و يافتن راه هاي كنترل رفتار و اصلاح آن است تا انسان به زندگي عادي و هنجاري خود بازگردانده شود. البته امروزه آن قدر در روانشناسي خصوصاً در روانشناسي تجربي و مکتب رفتارگرايانه و زيست گرايانه از حيوان و آزمايشات مربوط به آن سخن به ميان آمده كه گويا ديگر به اين باور رسيده ايم كه كار اصلي روانشناسان در اين علم ، مطالعه حيوان و مسائل پيرامون آن و به ديگر سخن، «حيوان شناسي» است! و موضوع اصلي روان شناسي، حيوان است و طرح مسائل مربوط به انسان ، صِرفاً امر تفنني و استطرادي و حداكثر به عنوان يك نوع از حیوان است كه از لحاظ ساختار عصبي كمي پيچيده تر از حيوان است!
دیدگاه ها