no-img
فروشگاه آنلاین پویا فایل

کتاب هاروت و ماروت - فروشگاه پویا فایل


فروشگاه آنلاین پویا فایل
اطلاعیه های سایت

گزارش خرابی لینک
اطلاعات را وارد کنید .

ادامه مطلب

PDF
کتاب هاروت و ماروت
امتیاز 3.00 ( 1 رای )
pdf
دسامبر 27, 2016
76 کیلوبایت
3000 تومان
11 فروش

کتاب هاروت و ماروت


%d9%87%d8%a7%d8%b1%d9%88%d8%aa-%d9%88-%d9%85%d8%a7%d8%b1%d9%88%d8%aa%d8%b3%d8%b9%db%8c%d8%af%db%8c-%d8%b3%db%8c%d8%b1%d8%ac%d8%a7%d9%86%db%8c_000001

س از رحلت نبى مکرم اسلام(صلى الله علیه وآله) و گرایش برخى از علماى اهل کتاب به دین مبین اسلام و نیز رواج اسرائیلیات، داستان ها و مطالبى از منابع یهود و یونان باستان وارد تفاسیر مسلمانان شد که از جمله آن ها مى توان به افسانه هاروت و ماروت اشاره کرد. از نظر قرآن کریم، هاروت و ماروت براى آموزش سحر به مردم، از جمع فرشتگان انتخاب و به زمین آمدند تا مردم در پرتو آگاهى از سحر، در مقابل سحر ساحران و شیاطین ایستاده، با آن ها مبارزه کنند.

اما در تفاسیر، ذیل آیه 102 سوره مبارکه بقره، داستانى در مورد هاروت و ماروت نقل شده که اختلافات فراوانى دارد. در این میان، معروف ترین آن ها این است که زمانى که عصیان بنى آدم افزون شد، فرشتگان به عصیان بنى آدم به محضر خداوند اعتراض کرده و خداوند به ایشان دستور داد که از میان خود چند فرشته را انتخاب کنند که آنان هاروت و ماروت را برگزیدند. سپس آن دو به زمین آمدند و مرتکب گناهانى شدند. هاروت و ماروت پس از ارتکاب این گناهان، به دستور خداوند، مخیّر به انتخاب بین عذاب دنیوى و اخروى شدند که در نهایت، عذاب دنیوى را اختیار کردند و در چاهى به نام بابل آویزان شدند و عذاب آن ها هم چنان ادامه دارد.

در این مقاله، براى بررسى داستان هاروت و ماروت به نقل هاى گوناگون موجود اشاره شده، سپس با معرفى راویان اصلى داستان، آن را بر اساس دلایل نقلى و عقلى در بوته نقد مى نهیم.

مقدمه

قرآن کریم کتاب انسان ساز الهى نکته هاى پرمحتوا و مفید براى بشریت دارد و آیات آن نیازمند تفسیر دقیق براى فهم بیشتر است.

گاهى برخى مفسران بزرگوار در تفسیر برخى آیات، به داستان ها و احادیثى استناد کرده اند که راویان موثّقى ندارند. به علاوه متن برخى از آن ها با نص قرآن کریم در تناقض آشکار است که از آن جمله مى توان به افسانه هاروت و ماروت اشاره کرد که در کتاب هاى تفسیرى شیعه و سنى در تفسیر آیه 102 سوره بقره آمده است. افسانه نقل شده با آن چه در آیه یاد شده آمده، اختلاف فراوانى دارد. هدف از نگارش این مقاله، یافتن پاسخ سؤالاتى است که در مورد این داستان به ذهن مى رسد؛ پاسخى مستدل و علمى.

وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلى مُلْکِ سُلَیْمانَ وَما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَلکِنَّ الشَّیاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ وَما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَمارُوتَ وَما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَد حَتّى یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَد إِلاّ بِإِذْنِ اللهِ وَیَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَلا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِى الآْخِرَةِ مِنْ خَلاق وَلَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ؛2

و آن چه را که شیطان ]صفت[ها در سلطنت سلیمان خوانده ]و درس گرفته [بودند، پیروى کردند. و سلیمان کفر نورزید، لیکن آن شیطان ]صفت[ها به کفر گراییدند که به مردم سحر مى آموختند. و ]نیز از[ آن چه بر دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود ]پیروى کردند[، با این که آن دو ]فرشته[ هیچ کس را تعلیم ]سحر [نمى کردند مگر آن که ]قبلا به او [مى گفتند: «ما ]وسیله[ آزمایشى ]براى شما [هستیم، پس زنهار کافر نشوى.» و]لى[ آن ها از آن دو ]فرشته [چیزهایى مى آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایى بیفکنند. هرچند بدون فرمان خدا نمى توانستند به وسیله آن به احدى زیان برسانند. و ]خلاصه [چیزى مى آموختند که برایشان زیان داشت، و سودى بدیشان نمى رسانید. و قطعاً ]یهودیان [دریافته بودند که هرکس خریدار این ]متاع [باشد، در آخرت بهره اى ندارد. وه که چه بد بود آن چه به جان خریدند، اگر مى دانستند.

روزی به امام حسن عسكری علیه السلام عرض كردیم: قومی نزد ما هستند كه گمان كنند، هاروت و ماروت دو ملك بوده‌اند كه ملایكه چون عصیان بنی آدم بسیار شد آن دو را برگزیدند و خداوند، آنها را با كسی دیگر به دنیا فرو فرستاد. آن دو، به واسطه زهره به فتنه افتادند و اراده زنا كرده، شرب خمر كردند و مرتكب قتل نفس محرمه شدند و خداوند آن دو را در بابِل عذاب فرمود و آن زن را مسخ كرد و به صورت همین ستاره‌ای كه زهره نام دارد، مبدل نمود.

امام علیه السلام در پاسخ فرمود: معاذ الله! ملائكه، معصومند و به الطاف الهی، از كیفر و زشتیها محفوظند؛ چنان كه خدای عز و جل درباره آنها فرماید: لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون؛ هرگز نافرمانی خدای نكنند و آنچه امر شوند انجام دهند.1

و نیز فرمود: و له من فی السموات والارض و من عنده لا یستكبرون عن عبادته و لا یستحسرون یسبحون اللیل و النهار لا یفترون؛ آنچه در آسمانها و زمین است، همه ملك اوست و آنان كه در پیشگاهش مقربند ( فرشتگان ) از عبادتش سرپیچی نكنند و خسته و ملول نشوند.2

و نیز درباره‌شان فرماید: بل عباد مكرمون، لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون … مشفقون 3

ملائكه، معصومند و به الطاف الهی، از كیفر و زشتیها محفوظند؛ چنان كه خدای عز و جل درباره آنها فرماید: لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون

بلكه همه بندگان مقرب خدایند، كه هرگز پیش از امر خداوند عملی انجام ندهند و هر چه كنند به فرمان اوست، و هر چه از ازل كرده و هر چه تا ابد كنند، همه را خدا داند و هرگز آن مقربان درگاه از احدی جز آن كه خدای از او راضی است، شفاعت نكنند و آنان دایم از خوف خدای هراسانند.

خداوند این فرشتگان را در زمین جانشینان خود قرار داد و ایشان مانند انبیا و ائمه بودند در دنیا؛ آیا كسی از ائمه مرتكب قتل یا زنا شود؟!

سپس امام علیه السلام ادامه داد: آیا ندانی كه خداوند، دنیا را از پیامبر یا امامی از نوع بشر خالی نگذارد؟ مگر چنین نیست كه خداوند فرماید: و ما ارسلنا من قبلك – یعنی الی الخلق – الا رجالا نوحی الیهم من اهل القری و ما هیچ كس را پیش از تو به رسالت نفرستادیم، جز آنكه رسولان همه (چون تو) مردانی بودند از شهرهای دنیا كه به وحی ما مؤید شدند.

خداوند در این آیه بیان فرماید كه ملایكه را به زمین نفرستاده تا امام و حاكم باشند؛ بلكه آنان را به سوی پیامبران خود، گسیل داشته است .4

یوسف بن محمد و علی بن محمد سیار ادامه داده، گویند: به امام علیه السلام عرض كردیم: بنابراین دیگر ابلیس نباید ملك باشد؟

امام علیه السلام پاسخ داد: خیر! بلكه او از جنس جن بود. مگر نشنیده‌ای كه خدای تعالی فرماید: و اذ قلنا للملائكه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس كان من الجن؛5

خداوند، ما آل محمد را و نیز پیامبران و ملائك مقرب را برگزید، و این انتخاب او جز بر عمل و آگاهی از آنان به این كه از ولایتش خارج و از عصمتش جدا نشوند، و به كسانی كه مستحق عذاب و نقمت الهی‌اند، ملحق نگردند، نبود

و (ای رسول!) یاد آر هنگامی كه فرشتگان را فرمان دادیم كه آدم را سجده كنید! و آنان همه، سر به سجده بردند، مگر ابلیس كه از جنیان بود.

خداوند بدین وسیله بیان فرماید كه ابلیس، جن بوده است، و او همان است كه درباره‌اش فرماید: والجن خلقناه من قبل نار السموم    و جنیان را پیشتر از آتش گدازنده خلق كردیم .6

امام علیه السلام ادامه داده، فرمود: پدرم از جدم، رضا و او از پدرش و پدرانش و آنها از علی علیه السلام و او از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل كرده است كه فرمود: خداوند، ما آل محمد را و نیز پیامبران و ملائك مقرب را برگزید، و این انتخاب او جز بر عمل و آگاهی از آنان به این كه از ولایتش خارج و از عصمتش جدا نشوند، و به كسانی كه مستحق عذاب و نقمت الهی‌اند، ملحق نگردند، نبود.

به امام (علیه‌السلام) عرض كردیم: برای ما روایت كرده‌اند كه علی علیه السلام چون رسول خدا صلی الله علیه وآله به نص، او را به امامت نصب فرمود، خداوند ولایتش را بر فئام كه از ملایك بودند عرضه داشت و آنها از قبولش سرباز زدند؛ خداوند نیز آنها را مسخ كرد و به صورت وزغ در آورد

امام (علیه‌السلام) فرمود: معاذالله آنان بر ما دروغ بسته اند! ملایك، رسولان خدایند همانند سایر انبیاء الهی كه رسول آن خداوندند به سوی خلق؛ آیا از آنان كفر به خداوند سر زند؟

عرض كردیم: خیر!

فرمود: ملایكه نیز چنین‌اند؛ و‌شان ملایك عظیم و خطبشان جلیل است .

موضوع داستانهاى قرآن, ازجمله داستان هاروت وماروت, از جنبه هاى گوناگونى حايز اهميت است.
تاريخ ادبيات انسانى درجوامع مختلف حكايت ازآن دارد كه داستان از ديرزمان درميان همه اقوام و ملل, رواج داشته و عامل ارتباط فرهنگى و اعتقادى نسلهاى متمادى با يكديگر بوده است.
شايد بتوان ادّعا كرد كه درميان همه هنرهاى بشر, هنر داستان پردازى و نقل قصّه و بهره گيرى ازآن درجهت سرگرمى يا نقل مفاهيم و باورها ونيز نشر سنّتها و فرهنگها, قدمت و گستردگى بيشترى داشته است. زيرا شعر و تصويرگرى و مجسمه سازى و موسيقى و استفاده از الحان خوش, همواره نياز به ابزار واستعداد ويژه اى داشته است كه همواره افراد كم ترى ازآن برخوردار بوده اند. برخلاف نقل داستــان و قصه ها كه همگان به شكلى در طول زندگى ازآن بهره مى جويند. بلى!خيال پردازى
و داستان سرايى, درمرحله ابداء وايجاد, كارى است تخصصى تر ونيازمند استعدادى ويژه, ولى درمرحله بعد, استفاده از آن عمومى تر و فراگيرتر است.
آنچه دركنار كاربرد گسترده قصه ها درفرهنگ بشرى شايان تأمّل مى باشد, اين است كه با گذشت زمان و رشد انديشه علمى و تجربى انسانى و دستيابى به جلوه هاى هنرى عظيم تر, بازهم جايگاه قصه پردازى و داستان نويسى و داستان سرايى, همچنان تأثير وجاذبه خود را حفظ كرده است, بلكه مى توان گفت كه ابزار و تكنيك هاى جديد علمى و هنرى, به يارى قصه و رمانها آمده ونيرو و تأثير فزون ترى به آنها بخشيده است.
كار سينما و تصوير در عصر حاضر, با همه فراگيرى وجذابيت و تأثيرگذارى, دراصل وام دار داستان نويسى و قصه پردازى است; زيرا آنچه نماها و منظره ها وحركتها و… را معنا مى بخشد و جذّابيت مى دهد, روح داستانى و هاله مفهومى است كه لحظه هاى تصوير را, زنجيره وار به هم دوخته و ذهن بيننده را به كنكاش و پى گيرى حلقه هاى پسين وا مى دارد.
هنر امروز بشر قابل سنجش با صدها و هزاران سال پيش نيست, زيرا هنر امروز درمقايسه با ديروز, يك معجزه بزرگ به شمار مى آيد. البته معجزه اى كه انسان نمى توان با آن دم از پيامبرى بزند ياخود را بى نياز از پيامبران بداند, بلكه معجزه اى است كه بشر را بيش از هرزمان ديگر به توانهاى خدادادى واسرار نهفته وجود خود ونظام طبيعت و شگفتيهاى روان و انديشه انسان واقف ساخته است وبا اين همه انسان هنوز شيفته داستان است و بيش از گذشته مبهوت ومقهور آن.
بنابراين, براى بشر امروز, وجود قصص و داستانها در قرآن, بايد بيش از گذشته, توجيه پذير و داراى فلسفه وحكمت شناخته شود. چه اين كه كتاب جاودان, از هنرى جاويدان دركار هدايت و ارشاد و پيام رسانى بهره برده است!

روايت درست تاريخ, بهترين پاسخ به اساطير

گذشته از اين كه قصص, در بسيارى ازموارد, بيان هنرمندانه بايدها و نبايدها در تصوير خيال انگيز بيان هستها و بوده ها است, قصه هاى قرآن حركتى است سازنده و بايسته در برابر افسانه بافى هاى اهل كتاب. چه اين كه يهود و نصارا در نتيجه فقر اطلاعاتى و كمبود معرفت دينى, به داستان پردازى درباره زندگى پيامبران پيشين پرداخته وازاين طريق, باورها و پندارها و آرمانهاى خود را به عنوان روايات تاريخى و نقلهاى دينى, در ذهن توده ها رسوخ مى دادند كه متأسفانه آثار نفوذ اين بافته ها, در بخشى ازكتابهاى تاريخى و حديثى مسلمانان نيز قابل رؤيت است وامروز به عنوان اسرائيليات شناخته مى شود!
قرآن, براى زدودن اين تلقينات و تبليغات از ذهن توده ها, دو راه را در پيش روداشت:
1. بيان نقدگونه و انتقادى تحريفى.
2. اصلاح باورها از طريق بيان داستانهاى صحيح و نقل درست تاريخ پيشينيان.
بديهى است كه شيوه دوم مى توانست تأثير و نفوذ بيشترى داشته باشد. زيرا اگر منحرفان, هنر و جاذبه را درخدمت باطل گرفته بودند, قرآن نيز هنر و جاذبه را درخدمت بيان حقّ و تحريف زدايى از تاريخ انبيا و واقعيتها به كارگرفت.

شيوه بديع قرآن, درنقل قصص

نقل قصص درقرآن, از شيوه خاصى حكايت دارد كه در داستانهاى معمول بشرى به ويژه قبل از قرآن وحتّى صدها سال پس از قرآن, همانند آن مشهود نيست. وآن عبارت است از گزيده گويى و بيان گوشه هايى از داستان و به اجمال نهادن آن بخش از داستان كه ذهن شنونده و خواننده, خود مى تواند فضاى مناسب و بايسته اى براى آن تصوير كند ويا در اصل تصوير آن چندان مهم نيست.
شايد در بخشى از تاريخ داستان سرايى, توجه به ريزترين نكته ها ومسايل جنبى يك واقعه يا تصوير خيالى, از اهميت خاصى برخوردار بوده است, ولى اكنون به نظر مى رسد كه دربرخى داستانهاى به تصوير درآمده, هنر نويسنده وكارگردان دراين است كه بخشى از داستان را به نمايش گذارد و بخشى را به ذهن پوياى بيننده و شنونده واگذارد, تا خود متناسب با درك و موقعيت و الفباى فكرى و پندارى خويش, فضاى لازم را بيافريند.
درقرآن, هرازچند گاه به ريزترين نكته هاى داستانى توجه شده است, همانند آياتى كه به نقل قصه يوسف(ع) پرداخته و يا آياتى كه حركت موسى را دركوه طور به تصوير كشيده است. امّا در بيش تر آيات, بخشهاى متعدد و ناپيوسته اى ازيك داستان, چنان حكايت شده كه هم به مقصود وافى است وهم فضاى انديشه را باز نهاده, تامخاطب براى يافتن ارتباط, خود به تلاش پردازد.

داستان هاروت وماروت

چنانكه گفته آمد, اهل كتاب به دليل فقدان منابع معتبر و متقن و رهيافت تحريف درباورهاى دينى ومتون مقدّس, آنچه ازمطالب دينى و داستانهاى انبيا به صورت مبهم در ذهن و خاطرشان باقى مانده بود, با يارى جستن ازخيال پردازى و دخالت دادن باورهاى قومى و اغراض ومنافع ملى و بومى و نژادى درآن, به بازسازى داستانها همت مى گماشتند واين چنين بود كه بسيارى از داستانهاى دينى آنها درباره انبيا و تاريخ پيشينيان, آكنده از دروغ و باورهاى شرك آلود ومغرضانه بود.
رويكرد قرآن به نقل تفصيلى يا اجمالى داستانها واز جمله داستان هاروت وماروت در كنار مواعظ و پندها, مى تواند نگاهى اصلاح گرانه نسبت به تاريخ دين و دينمداران داشته باشد, چنانكه تعبير (وما كفر سليمان); يعنى سليمان هرگز كفر نورزيد, مى تواند ردّى بر داستانهاى نادرستى باشد كه به شكلى سليمان را متهم مى شمرده است.
به هرحال خداوند درآيه 102 سوره بقره با اشارتى اجمالى, داستان هاروت وماروت را اين گونه بيان فرموده است:
(واتّبعوا ما تتلوا الشّياطين على ملك سليمان و ماكفر سليمان ولكنّ الشّياطين كفروا يعلّمون النّاس السّحر وما أنزل على الملكين ببابل هاروت و ماروت وما يعلّمان من احد حتّى يقولا انّما نحن فتنة فلاتكفر فيتعلمون منهما مايفرّقون به بين المرء و زوجه وماهم بضارّين به من أحد الاّ باذن اللّه و يتعلّمون مايضرّهم ولاينفعهم و لقد علموا لمن اشتريه ماله فى الآخرة من خلاق ولبئس ماشروا به انفسهم لوكانوا يعلمون)
مردمان از افسونهايى كه شياطين در روزگار حاكميت سليمان مى خواندند, پيروى كردند والبته سليمان كفر نورزيد, بلكه اين شياطين بودند كه راه كفر مى پيمودند وبه مردم سحر مى آموختند, ونيز آن افسون كه در دو فرشته ـ هاروت وماروت ـ دربابل نازل شد, درحالى كه آن دو به هيچ كس سحر نمى آموختند, مگر اين كه به وى يادآور مى شدند كه براى او آزمايش ومايه آزمونند ونبايد او راه كفر را بپيمايد (نبايد از سحرآموزى سوء استفاده كند) امّا مردمان ازآن دو افسونهايى مى آموختند كه با آن مرد را از همسرش جدا مى ساختند والبته نمى توانستند به كسى آسيب رسانند مگر به اذن الهى, مردمان چيزهايى فرا مى گرفتند كه برايشان زيان آور بود و منفعتى درپى نداشت و خود مى دانستند كه خريداران آن جادو را درآخرت بهره اى نيست. خود را به بد چيزى فروختند, اگر اهل فهم ودانش بودند!
تاريخ رويداد داستان
اگر سياق آيات را ملاك پيوستگى وارتباط زمانى آنها بدانيم, ممكن است نتيجه بگيريم كه چون در آيه نامى از سليمان به ميان آمده است, پس موضوع هاروت وماروت هم مربوط به عصر او است. ولى منابع حديثى اين برداشت را نفى كرده و ارتباط آيات را برمحور هم زمانى ندانسته است. بلكه از برخى احاديث استفاده مى شود كه موضوع هاروت وماروت به عصر پس ازنوح باز مى گردد. چنانكه امام صادق(ع) فرموده است:
(بعد از نوح, ساحران وخيال پردازان فزونى يافتند, خداوند دوملك را به سوى پيامبر آن عصر فرستاد تا راز ساحران را برملاسازند و شيوه ابطال سحر را به مردم بياموزند.) 1
دراين صورت, اين سؤال مطرح مى شود كه پس چرا نام سليمان دراين مجموعه آيات ياد شده است؟
درپاسخ بايد گفت كه تنها ارتباط موضوعى داستان هاروت وماروت, باآنچه در روزگار حكومت سليمان به وسيله شياطين رخ داده, سبب شده است كه نام سليمان درآيه ياد شود.
برخى مفسران با اين اعتقاد كه داستان هاروت وماروت ربطى به عصر سليمان نداشته است, زمان رخداد واقعه را, عصر ادريس پيامبر دانسته اند.

واژه هاروت وماروت

بيش تر مفسران ولغت شناسان عرب, هاروت وماروت را دو واژه غيرعربى دانسته اند كه وارد واژگان عرب شده است وازاين رو لفظى معرّب يا دخيل شناخته مى شوند. 3
هرچند درميان لغويان, هستند كسانى كه در اصل وجود هرگونه لفظ معرّب را در واژگان زبان عرب ويا درقرآن, منكر شده اند, ولى با توجه به رهيافت نامها و اعلام غيرعرب در فرهنگ تازى وهمچنين آيات قرآن, مى توان كلام آنان را, سخن افراط گرانه وغيرقابل اثبات دانست.
بسيارى از مستشرقان براين باورند كه لغت هاروت وماروت4, همان واژه (هرودات) و (امردات) است كه در اوستا موجود مى باشد وهمين دو واژه, بعدها در زبان پارسى به صورت (خرداد) و (مرداد) درآمده است.
برخى ديگر اين دو واژه را (اريوخ) و (مريوخ) دانسته اند. 5
آنچه گذشت, ديدگاههاى لغت شناسان است وامّا مفسران در ريشه يابى اين دو لغت, اظهارنظر خاصى نكرده اند و فقط آن دو را غير عربى و نيز غيرمنصرف شمرده اند.6
بعضى لغويان, ريشه اين دوكلمه را (هرت) و (مرت) دانسته وآن دو را عربى شمرده اند به معناى (شكستن),7 ولى غيرمنصرف بودن اين دو واژه, خود گواه روشنى بر نادرستى اين نظريه است. چه اين كه غيرمنصرف بودن يك لفظ ,دو سبب مى طلبد و در اينجا يكى علميّت است و ديگرى عجمى بودن. 8
بعضى خواسته اند دركنارعلميّت,عدول را دومين سبب به حساب آورند, ولى با توجه به معيّن بودن موارد عدول دركلمات عرب, اثبات عدول دراين دو واژه آسان نيست. 9

ماهيت وشخصيت هاروت وماروت

درزمينه ماهيت وهمچنين شخصيت هاروت وماروت اختلاف نظر است چكيده ديدگاهها از قرار ذيل مى باشد:
1. برخى از مستشرقان گفته اند: آن دو در ابتدا ارواح طبيعت بوده اند و سپس به صورت فرشتگان درآمده و آدميان باستان به عنوان خدا, ايشان را ستايش مى كرده اند.10
2. نظر ابن عباس و حسن بصرى: آن دو فرشته نبودند, بلكه دو پادشاه بودند كه در سرزمين بابل فرمان مى راندند و سحر را درميان مردم رايج مى ساختند.
بنابراين نظريه, لام در لفظ (ملكين) بايد مكسور باشد! 11
3. ديدگاه قرطبى: آن دو نه فرشته بوده اند نه پادشاه, بلكه دو موجود شيطان صفت بوده اند.
توضيح قرطبى براى اين تفسير, بر اين پايه استوار است كه (ما) در (وماانزل على الملكين) نافيه باشد ودرآيه تقديم و تأخيرى صورت گرفته باشد ومعناى آيه در نهايت چنين باشد: (وماكفر سليمان وماأنزل على الملكين ولكنّ الشياطين ـ هاروت وماروت ـ كفروا يعلمان النّاس السّحر) 12
4. ابومسلم اصفهانى كه درشمار مفسران قرار دارد و فخررازى در تفسير خود و نيشابورى در غرائب القرآن از سخنان وى بسيار ياد كرده اند و بيش ازهمه درمفاتيح الغيب به وى اشاره شده است, درباره هاروت وماروت معتقد است كه آن دو, فرشته بودند ولى هرگز علم سحر برآنان نازل نشده وايشان به مردم سحر نياموختند,زيرا (ماانزل) عطف بر (ملك سليمان) است و درحقيقت آيه چنين مى باشد: (واتّبعوا ما تتلو الشّياطين على ملك سليمان وعلى ما أنزل على الملكين… )
ييعنى; شياطين درقلمرو فرمانروايى سليمان وهمچنين درزمينه آنچه بر فرشتگان نازل شده بود, تلاوتى شيطانى و دخل وتصرفى ناروا داشتند و يهود درهر دوزمينه از شياطين پيروى كردند وحق را فروهشتند وباطل را برگزيدند) 13
5. محمد جواد مغنيه, نويسنده تفسير (الكاشف) مى نويسد:
من در فهم اين آيه متحيّر بودم تا اين كه با سخن مفتى موصل علامه عبيدى مواجه شدم وآن معنا را پسنديدم.
عبيدى مى نويسد:
درزمان حكومت سليمان, پادشاه بابل چشم طمع به بيت المقدّس مركز فرمانروايى سليمان داشت. دومرد كارآزموده را بدان جا فرستاد تا با اظهار پاكدامنى و تقوا مردم را بفريبند, به مردم سحر مى آموختند ومى گفتند ما وسيله آزمايش شما هستيم وهدف اصلى آنان, ايجاد فساد درميان مردم بود. 14
علامه قاسمى, صاحب تفسير قاسمى نيز نظير همين نظريه را پذيرفته است. 15
6. برخى نيز بر اين باور هستند كه داستان هاروت وماروت يك داستان نمادين و سمبليك است و واقعيت خارجى نداشته است!

ديدگاه درست

ديدگاه درست كه مستند به ظاهر آيات و تصريح روايات نيز هست, چيزى است جزآنچه ياد شد. زيرا بر اساس قراءت مشهور, از ظاهر آيات, استنباط استفاده مى شود كه آن دو, دو فرشته بوده اند كه به صورت انسان درميان جامعه ظاهر شده وجهت آزمودن مردم و جدا ساختن شايستگان از تبهكاران, به ايشان سحر مى آموخته اند ويادآور مى شده اند كه اين سحرآموزى, وسيله اى است براى آزمايش ايشان.
اين معنا را با تفصيلى بيش تر, مى توان از روايات معصومان(ع) نيز استفاده كرد.
از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمود:
(هاروت وماروت دو فرشته بودند كه به مردم سحر مى آموختند, تا مردم بتوانند سحر ساحران زمانشان را باطل سازند و با اين حال به مردم گوشزد مى كردند كه اين دانش هرچند براى دفع زيان و ابطال سحر ساحران است, امّا مى تواند خود درجهت سحر به كارگرفته شود واين چيزى است كه عامل امتحان و آزمودن آنان مى باشد! گروهى اين دانش را ازآن دو فرشته آموختند و به جاى باطل ساختن سحر ديگران, خود به ايجاد جدايى ميان زن ومرد روى آوردند.) 16
از روايت ديگرى دراين زمينه استفاده مى شود كه برخى ازمردم زمان امام, براين گمان بوده اند كه (هاروت وماروت) با اين كه دو فرشته بوده اند, با سحرآموزى به مردم مرتكب گناه شده اند. ولى امام در ردّ اين نظر فرمود, هاروت وماروت دو فرشته بوده اند, ولى گناهى مرتكب نشده اند, زيرا به تصريح قرآن فرشتگان معصيت خدا نمى كنند. 17
بسيارى از مفسران ومحدثان اين معنا را براى آيه پذيرفته اند و با اندك اختلافى كه در برخى از زواياى موضوع دارند, به اتفاق پذيرفته اند كه آن دو, فرشته بوده اند و سحرآموزى آنان به مردم, جنبه آزمون و ابتلا داشته است.
اين نظريه, هم درميان عالمان اماميه با حسن قبول رو به رو بوده است وهم درميان عالمان اهل سنّت كه از آن جمله هستند:
شيخ الطائفه طوسى, سيد مرتضى, ابوالفتوح رازى, شيخ طبرسى, , شريف لاهيجى, جلال الدين دوانى, علامه مجلسى, شيخ بهايى, علامه بلاغى, علامه طباطبايى و… از ميان عالمان شيعى.
همچنين محمد بن جرير طبرى, ابن كثير, جلال الدين سيوطى, نيشابورى, بغوى, زمخشرى, بيضاوى, آلوسى بغدادى, فخر رازى, طنطاوى, مراغى, عبده, وهبة الزحيلى و… از عالمان اهل سنت.

فلسفه وجودى هاروت وماروت

درصورتى كه نظر يادشده را بپذيريم وبراين باور باشيم كه هاروت وماروت دو فرشته بودند كه سحر را به مردم مى آموختند, اين سؤال مطرح خواهد شد كه اصولاً چه حكمتى دراين امر وجود داشته است. آيا اين صحيح است كه خداوند, خود سحر را از طريق فرشتگانش در ميان مردم نشر دهد! وآنان را درمعرض گمراهى و فساد قراردهد!
آنچه از مضمون آيه و منطوق برخى روايات استفاده مى شود اين است كه درآن عصر, ساحران زياد شده بودند وازاين راه, هم سلامت وامنيت اجتماعى مردم تهديد مى شد وهم اعتقاد و ديانت آنان, زيرا ساحران با ايجاد اختلاف و بدبينى, نظام زندگى مردم را مختل مى كردند و با انجام كارهاى خارق العاده, موضوع معجزه را در ذهن مردم دگرگون ساخته و شك و ترديد درباره حقانيت دلايل اعجازى انبيا پديد مى آورند, زيرا مردم با ديدن كارهاى آنان به اين پندار مى افتادند كه ممكن است معجزات نيز ازاين قبيل باشد.
ازاين رو خداوند, دوفرشته را به صورت آدميان برانگيخت وبه آنان سحرآموخت, تا هم راه ابطال سحر را به مردم آموزش دهند وهم نشان دهند كه ميان سحر ومعجزه فرق بسيار است. چه اين كه سحر ابطال پذير است و از راه فراگيرى مى توان بدان دست يافت, ولى معجزه نه قابل تعليم وتعلّم است ونه ابطال پذير. 18
امّا اين كه آموزش سحر يا روش ابطال آن مى توانست خود وسيله گمراهى و سوء استفاده كسانى باشد, چيز شگفت و تازه اى نيست زيرا بسيارى از دانشهاى تجربى وحتى ابزار زندگى اين ويژگى را دارند كه مى توانند دركنار كاربرد درست و سازنده, كاربردى ويرانگر وخطرآفرين داشته باشند, وبا اين حال وجودشان بيهوده و زيانبار شناخته نمى شود. چنانكه شناخت مواد شيميايى, هم مى تواند مايه ساختن داروهاى شفابخش باشد وهم مى تواند وسيله تهيه سمّ قرار گيرد!
پس اصل آموزش سحر به انگيزه صحيح, كــارى است حكيمانه, بويژه كه در آيه به اين نكته تصريح شده است كه (وما يعلمان من أحد حتّى يقولا انّما نحن فتنة) فرشتگــان به هيچ كس, سحر نمى آموختند, مگر اين كه به او يادآورى كنند كه مايه آزمون ايشانند.

 

نوع : pdf

نوع نگارش : فارسی

تعداد صفحات : 8

تعداد جلد : 1



موضوعات :

دیدگاه ها


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پوسته وردپرس